شعر مذهبی

شبیه بارانم

در فراقت شبیه بارانم
خون ببارم ز هجر جانانم

بی تو معنا ندارد ای یارا
صفحه صفحه کتاب قرآنم

بزرگی کن

میدهم آقا تو را آزار، هر هفته دو بار
بیقرارت میکنم بسیار، هر هفته دو بار

بر محاسن میکشی دست و تورّق میکنی
اشک هایت می چکد ناچار هر هفته دو بار

تو غریبی آقا

هر که از عشق تو بیمار نشد خواهد مرد
تب او هر شبه تکرار نشد خواهد مرد

خواب را دور کن دیده ی ما ، چون آنکه
سحری محض تو بیدار نشد خواهد مرد

ماتم برای ما

شادی برای مردم و ماتم برای ما
خنده برای خلق ولی غم برای ما

خرج تو کرده ایم خدا کرد خرج ما
چه خیرها که داشت دودرهم برای ما

حسین جان

هر نَفس که می کشم عمرم به پایان می رسد
می شوم نزدیک تر بر مرگ و هجران می رسد

کلّ ِ دارایی من این هیئت است و گریه ها
هر دقیقه بی شما اندوه و خُسران می رسد

مریض عشق تو هستم

مریض عشق تو هستم دوا نمیخواهم
دخیل دامنم اما شفا نمیخواهم

همین که کشته عشق توام مرا کافیست
تو اعتبار منی خون بها نمیخواهم

حسین جان

خاطر تو ز هر کوچه سر درآوردم
به عشق مجلستان بود پر درآوردم

تفعلی زدم و فال روضه ات آمد
برای آدم و عالم خبر درآوردم

حسین من

کام خشکت برزبانت از عطش چسبیده بود
مادرت با اینکه دریا را به تو بخشیده بود
تیره درچشمت زمین و آسمان گردیده بود
درمیان دست قاتل گردنت چرخیده بود

عزیز زهرا

ای جان مسیح را مسیحا!
خیرالمثل خدای اعلی

یک جلوه ی عزت تو امروز
صد جلوه ی عزت تو فردا

اباعبدالله(ع)

باید این دل به تو و عشق تو مجذوب شود
تا به درگاه خدا سائلِ محبوب شود

عاصی ام! میشود آیا که نگاهی کنی و
عملِ ناقص من کامل و مطلوب شود

تا حشر پرچمش بالاست

دمی که جمله مکاتب غروب خواهد کرد
اذان صبح قیامت علی والله ست

تمام بیرقشان متهم به نابودی است
فقط علیست که تا حشر پرچمش بالاست

کجایی آقای من

سخت است از نبودنت آقا قلم زدن
بغضی غزل شدن، فقط از هجر دم زدن

یا در مسیر ثانیه های تلف شده
بر رفت و آمد ضربان ها قدم زدن

دکمه بازگشت به بالا