من تو رو دارم دیگه غم ندارم
من تو رو دارم چیزی کم ندارم
به من بگو که چی شده داداشی
دق میکنم اگه پیشم نباشی
شعر مرثیه
آه از آن لحظه ای که طوفان شد
کربلا قتله گاه قرآن شد
مرکب بی سوار شاه شهید
راهی خیمه گاه سلطان شد
آنگوشه گودال خبرهایی هست
لشکرهمگی پی کسی میگردند
یک لحظه تورادیدم و باخودگفتم
این لشکر کوفیان عجب نامردند*
از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین
دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین
زینب چو دید کرببلا را دلش گرفت
بانویمان به وسعت دنیا دلش گرفت
حسی غریب در دل او جا گرفت بود
آهی کشید و بعد همانجا دلش گرفت
محمد از حراء گریان رسیده
تن پاکت عدو, در خون کشیده
خدا داند که چشمِ چرخ گردون
شهیدی مثل تو, عریان ندیده
ای آفتاب زمین خورده ماهِ نیزه حسین
طلوع کرده سرت درپگاهِ نیزه حسین
پناهگاهِ یتیمانمو بدونِ پناه
خودت بگیر مرا درپناهِ نیزه حسین
دور و بر تو لحظه ی آخر چه ها نشد
با گریه های زینب مضطر چه ها نشد
حتی عصا ز موی سفیدت حیا نکرد
وقتی رسید بر سَرَت آن سَر چه ها نشد
قصد کرده است از وطن برود
پنجمین رکن پنج تن برود
این حسین است که غریب شده
کاش می شد که با حسن برود
خوردی زمین و با عجله من به سر زنان
هرطورکه بود آمدم از بین کوفیان
دیدم که بی هوا به سرت سنگ میخورد
در زیر ِ دست و پا بدنت چنگ میخورد
بدنت,پیرهنت جای خود امّا سر تو
پیکرت در دل گودال و حالا سر تو
شرح این آیه ی “الله جمیعا فی الارض”
جلواتی است زلال از نوک پا تا سر تو
دل پر از زخم, نفس زخم , رگ حنجر زخم
گوشه ای درته گودال لب حنجر زخم
آسمان پر شده از سر , سر بر نیزه شده
پیکری روی زمین بی سر و , سر تا سر زخم