شعر مناجات امام زمان

بدعادت شده ام

این غربتِ حیران شده را دوست ندارم
دلشورۂ پنهان شده را دوست ندارم

بر دردِ فراق تو بدعادت شده ام! چون
بیماری درمان شده را دوست ندارم

دل عُـشّـاق

بايد بنويســد قَـلَـمِ بــاورم از تو
تا رنگ نشيند به تنِ دفترم از تو
تا قـدرت پـرواز بگـيرد پَـرم از تـو
تا حِسّ تَـعلُّق بپـذيرد سرم از تو

قمار عشق

شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد
مسلمان می‌شود هرکس که اسلامش علی باشد
خدا می‌خواست پیغمبر که پیغامش علی باشد
ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد

منزلت

آئينــه‌ي تمــام نمــاي خــداي مــن!
اي جــاده‌ي عبــادت بــي‌انتهــاي مــن
اي بـر سـرم ولايـت تـو تـاج افتخـار
اي آنكه دست توسـت تمـام قُـواي مـن

دیدها

نگو که نیست بگو دیدها خطا دارد

به هر کجا بروی نور، ردّپا دارد

دروغ بسته به خورشید قاری غیبت

که نصّ اَشرَقتِ الارض، ماجرا دارد

امواج

اگر بِرکه‌ام ماهتابی شدم

اگر ذره‌ام آفتابی شدم

مرا مَست کرده هوایِ نجف

علی گفتم و هِی شرابی شدم

برهان

دور زمان به نیمه ی شعبان رسیده است
اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است
بر جسم مُرده ی همگان جان رسیده است
از آسمان، خلیفه ی رحمان رسیده است

حضرت خورشید

مژده بیدار دلان پیک سحر در راه است

شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است

همه جا صحبت درمان تب سختی هاست

همه جا حرف سرِ نسخه ی خوشبختی هاست

هجران

تا که زیر بار هجران سینه سنگین می شود.
دیده ی مانده به راهت ابر غمگین می شود.
شور بختی قسمت هر کس ندارد باورت.
از بهارت کام دل یک روز شیرین می شود.
دفتر عمرم ندارد برگه ای غیر از گناه.

دِعبل

رُخصتم دِه که نوکرت باشم
من بیچاره ، یاورت باشم
خانه ی تو کجاست؟ آقاجان!
قصد دارم مسافرت باشم

تَحبس الدعا

چه اشک هاکه چکیده به پای آمدنت
بیا که جان من آقا فدای آمدنت

ازاینکه با عملم “تَحبس الدعا” شده ام

نمی رسد به اجابت دعای آمدنت

رخصت

بال و پر را باز کن، بر هم بزن تا سامرا
می برد مرغ دلت را یک سخن تا سامرا
خستگی.. دلواپسی معنا ندارد خنده کن
پس بیا همراه شو ای جان من تا سامرا

دکمه بازگشت به بالا