شعر مناجات اهل بیت

من‌وزیارت‌ِاو؛خواب یاکه بیدارم؟

همان‌قَدَرکه‌ ز اهل زمانه مایوسم
امیدوار به الطاف خسرو طوسم

هنوزهم‌که‌هنوزاست‌مثل‌کودکی‌ام
تمام سال پُر از اشتیاق پابوسم

درد عشق

عمری به درد عشق گرفتارم شکر خدا که شوق دوایی نیست
مهر سکوت بر لب خود دارم در کار عشق چون و چرایی نیست
باید دل از محبت او پر کرد بر عشق پاک خویش تظاهر کرد
بر عالم غریبه تفاخر کرد در کار عاشقان که ریایی نیست

آقاجون

دست خالی بیاد و خالی بره ، نه نمیشه
اونی که شفا گرفت تازه مریض تو میشه

پُر مهمونه همیشه سرِ سفرَه ت آقاجون
برا مهمون نوازی ها بیستِ نُمره ت آقاجون

سائل باب الجوادم

یارمن وقتی تو باشی یار میخواهم چکار
دل به تو دادم فقط دلدار میخواهم چکار

کاشی فیروزهء قلبم تراش دست توست
پس برای عاشقی ابزار میخواهم چکار

یا امام رضا(ع)

تا امامی مهربان داریم ما
در میان جسم جان داریم ما

در طواف کوه مهر و بخششیم
سینه ایی آتش فشان داریم ما

آقای من

ای که بودی، ای که هستی تا قیامت دستگیر
خوب شد حالا می آیم دیدن تو دیر دیر؟

بعد یک عمر آمدن رفتن سزاوارش نبود
طعنه ها خوردم که اربابش خریدارش نبود

مولای من

درد و دل های من فروان است
بگذریم از شما چه پنهان است
پیش تو هر کسی که مهمان است
درد هایش نگفته درمان است

رضا جان

در ابتدای وصف تو پایان مرا گرفت
حالم کویر بود که باران مرا گرفت

نان تو مزه کرد مسلمان تو شدم
به به چه خوب،نان کریمان مرا گرفت!

شبیه بارانم

در فراقت شبیه بارانم
خون ببارم ز هجر جانانم

بی تو معنا ندارد ای یارا
صفحه صفحه کتاب قرآنم

بزرگی کن

میدهم آقا تو را آزار، هر هفته دو بار
بیقرارت میکنم بسیار، هر هفته دو بار

بر محاسن میکشی دست و تورّق میکنی
اشک هایت می چکد ناچار هر هفته دو بار

تو غریبی آقا

هر که از عشق تو بیمار نشد خواهد مرد
تب او هر شبه تکرار نشد خواهد مرد

خواب را دور کن دیده ی ما ، چون آنکه
سحری محض تو بیدار نشد خواهد مرد

با رضای تو به دامان رضا افتادم

تا که از لغزش بسیار ز پا افتادم
با رضای تو به دامان رضا افتادم

از ولی نعمت خود این‌ همه غافل بودم
باز اما به مسیر شهدا افتادم

دکمه بازگشت به بالا