بر سرم دادی بزن، فریاد کن
بندهء بیچاره را آزاد کن
جوششی بین دلم ایجاد کن
خانهء ویرانه را آباد کن
شعر مناجات با خدا
بیشتر از هر کسی با بنده اش تا کرده است
مرده بودم مرده را باعشق احیا کرده است
حقِ من اصلا نبود این عزت و این احترام
عیب پوشی اش مرا اینگونه آقا کرده است
با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم
غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد
ربنا…..یک نغمه از سازِ خدا
این الفبا از سر آغازِ خداست
ربنا….. در سینه ی هر مومنی
چشمه ی جوشان آوازِ خداست
من را ببین یارب اگر غرق گناهم
“یا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَه”من بی پناهم
عُشاق پر بود از عبادت کوله هاشان
من که ندارم جز تو چیزی کن نگاهم
دیگر زتو نام و نشان در کارهایم نیست
ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست
آنقدر بی پرده گناه و معصیت کردم
دیگر اثر در ذکر یا ستارهایم نیست
در بساطم باز چیزی نیست، آهم را نگاه
قطرههای شرم، در ابرِ نگاهم را نگاه
این زمستان هم گذشت؛ از برفِ پیری بگذریم !
روسپیدان را ببین؛ روی سیاهم را نگاه
از من ندیده است کسی بی پناه تر
روزم شده است از شب تیره سیاه تر
دست مرا بگیر که از خود فراری ام
راضی نشو ببینی ام ازاین تباه تر
ازهمه خسته شدم، خستگی ام را در کن
مضطرم، لطف کن و فکر مَنِ مضطر کن
بی پناهم به جز این خانه پناهم ندهند
من پناهنده شدم بر تو مرا در بر کن
دوباره آمده ام رو سیاه یا الله
اُمیدم است همه یک نگاه یا الله
اگرچه غیرِ دو خط آه..دربساطم نیست
ولی شدست دمم دائم آه یا الله
حالا که مهمان تو در ماه صیامم
بر تشنه کام کربلا اول سلامم
مانند طفلی که زبان تازه گشوده است
با اشک روضه وا شود بر توبه کامم
صدای گریه شنیدی اگر صدای من است
مرا بزن به مرامت قسم سزای من است
دلت شکسته از این بنده نمک نشناس
دلت شکسته دلیلش فقط خطای من است