علیرضا وفایی (خیال)

عزیزم حسین

چون از ازل شده ام سخت مبتلای حسین
من آن خدای پرستم ، که شد خدای حسین

علی الصباح قیامت نمیکنم قد راست
اگر که سر بگذرام به خاک پای حسین

عزیزم حسین

با قطره قطره خون هوادار تو هستم
تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم
این زندگانی را بدهکار تو هستم
در کربلا باشم ، علمدار تو هستم

یاد العطش

ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم
به یمن گریه ی شب تا به صبح بیدارم

ز بغض های فرو رفته در گلو پیداست
غرور له شده ام بین طرز رفتارم

حسین جان

این سلام بار آخره منه
غصه خوردن واسه دختره منه
چش به راهتم که از راه برسی
روی میخ دروازه سره منه

ابن الرضا

حجره شلوغ است و کسی هم در نمی آید
دیگر تن تو از پس سم بر نمی آید

از جعده بدتر ام فضل است و کنیزانش
از این همه زن ، یک مسلمان در نمی آید

ایها العزیز

روزی بدون گریه ی من سر نمیشود
چشمی شبیه چشم ترم ، تر نمیشود
من تشنه ی محبتم و زر نخواستم
من را ببین ، ببین همه چی زر نمیشود

مادر

عالیه ی عرش معلاستی
آینه ی عصمت زهراستی
فاطمه ی دوم مولاستی
خادمه ی زینب کبراستی

زهرای من

دخترعمو! عقد من و تو آسمانی ست
روی زمین جایی برای ما دوتا نیست

قلب من و جسم تو خیلی شکل هم شد
روی دوتایش از شکستِ غصه جا نیست

جام بلا

یکجا تمامِ جام بلا را که سر کشید
وقتِ هجوم ، یکتنه جورِ سپر کشید

تقصیرِ جابه جاییِ چند استخوان اوست
هفتاد و پنج روز نفس، مختصر کشید

بانوی من

نفس بکش ، نفس من ! نفس نفس نزنی
اگر چه سخت نفس میکشی به فکر منی

هنوز فاطمه ی سابقی برای علی
ز پا در آمدی اما هنوز خوش سخنی

علی مظلوم

بخدا بده برا یه پهلوون
حرف خونش افتاده سر زبون
این علی ، علیِ سابق نمیشه
داره میمیره زنش جوون جوون

عزیزم حسین

کسی که گریه کن تو شده مسلمان است
که دوست داشتن تو دلیل ایمان است

دلم گرفته که امروز سیر گریه کنم
به جان ابر که حرفش همیشه باران است

دکمه بازگشت به بالا