قاسم نعمتی

کوثر موسای عشق

فاطمه ای کوثر موسای عشق
صاحب هر رتبه والای عشق

با تو شود فاطمی احساس ها
پاک تر از بوی گل یاس ها

دستِ کریم ها

افتاده باز کار به دستِ کریم ها
مارانوشته اند گدا از قدیم ها
شانه زده به زلف کمندی نسیم ها
باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها

الهی و ربی

گدا را تو با دیدهٔ تر ببخش
بکوبم سر ِ خویش بر در ببخش

بیا قبل از آنیکه رسوا شوم
به پیش همه روز محشر ببخش

وای حسین

با سنگ های تیز بهم خورده روی تو
جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو

تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترم
پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو

یا قمرالعشیره

شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای
ای امان خیمه‌ها از چه ز پا افتاده ای

من گُمَت کردم ، میان دشت حیرانم مکن
دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده ای

سروِ رعنا

سروِ رعنایِ قدت قامت من خم کرده
داغِ تو نام مرا شهرهٔ عالم کرده

پیرِ عشقم من و تو حاصل عمرم هستی
ای جوان ماتم تو عمر مرا کم کرده

ولدی ولدی

زینب بیا ببین ثمرم ریخته زمین
بالابلند اهل حرم ریخته زمین

می خواستم بغل کنم اورا ولی نشد
ازلای دستها جگرم ریخته زمین

جانم حسن

افتاده باز کار به دستِ کریم ها
مارانوشته اند گدا از قدیم ها
شانه زده به زلف کمندی نسیم ها
باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها

من کویر خشکم

من کویر خشکم و محتاج بارانم حسین
اشکِ توبه می چکد برروی دامانم حسین

تا شنیدم گریه ، اسباب ِ رضایِ فاطمه است
با همه آلودگی دنبال جبرانم حسین

عزیزم حسین

عمری مرید میکده و مست باده ایم
مستانه ،دل به حضرت معشوق داده ایم

قبل از سِر شتَن گِلِمان مفتخر شدیم
در کوى عشق، نوکرِ این خانواده ایم

شاهدِ کربلا

روضه دارِ منا توئی آقا
شاهدِ کربلا توئی آقا
پیش تو مادرت زمین خورده
نوه مجتبی توئی آقا

یا مظلوم

گفتم خلیل زاده ام آتش عقب کشید
دستى به روى شانۀ من با ادب کشید
لعنت بر آنکه آتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید

دکمه بازگشت به بالا