وحید قاسمی

نفس های آخرت

می­سوزماز شرار نفس های آخرت

از لحن جانگداز وصایایآخرت

دستم به دست بی رمقت می­شوددخیل

در پیش دیدگان گهربارجبرئیل

نفس های آخرت

می­سوزم از شرار نفس های آخرت

از لحن جانگداز وصایای آخرت

دستم به دست بی رمقت می­شود دخیل

در پیش دیدگان گهربارجبرئیل

دین

 

از دین به جایحلم, تفاخر گرفته ام

اوصافی از قبیلتحجّر گرفته ام

در منجلاب کبرو حسد گیر کرده ام

حس می کنم کهبوی تنفّر گرفته ام

متهم

 

بچهگی کرده ام , پشیمانم

منندانسته شیطنت کردم

بغلمکن دوباره مثل قدیم

رونگردان زمن , غلط کردم (1)

 

سوره ی مستور

 

سوره ی مستور روی نیزه ها می بینمت

آیه ی  والطور روی  نیزه ها می بینمت

 

منبرو رحلت چه شد؟ای زاده ی ختمرسل

قاری مشهور!روی نیزه ها می بینمت

 

آیه های بهشت

 پریوشیکه غزل خوان مهربانی هاست

 سهساله دخترک خانواده ی زهراست

 

 شبولادت او روز مرگ نومیدی

 شروعلحظه ی تحویل سال خورشیدی

السّلام عـلیـک یا موعــود

به دلم دیدنت برات شده, به خدا صبح و شام منتظرم

همه ی روزها ولی به خصوص, آخر هفته هام منتظرم

نه شبیهم به هر مسلمانی, نه نماز درست و درمانی

چه بگویم خودت که می دانی, من چه اندازه خام منتظرم

ائتلاف

 

فرشتگان سماائتلاف می کردند

به گرد بسترنرگس طواف می کردند

به زیر سایهی محراب سبز گهواره

پیمبران خدااعتکاف می کردند

نوروز باستانی

 

 ای یارجمکرانی من, یبن فاطمه

 ای عشق جاودانی من, یبن فاطمه

 

 خون مرا به پای فراقت نوشته اند

 ای قاتل جوانی من! یبن فاطمه

عاشق تر از اویس قرن

ما راشهید اشک و محن آفریده اند

 عاشق تر ازاویس قرن آفریده اند

 امرخدای عزوجل بوده در ازل

 مارا برای سینه زدن آفریده اند

جمعه های تکراری

دلم گرفته از این جمعه های تکراری

دلم گرفته از این انتظار اجباری

چه قدر ندبه بخوانم!چرا نمی آیی؟

چه دیده ایی که از ایندل شکسته بیزاری!؟

خورشید کبود

 

خورشید کبود و نیلی و مخمل کوب

دیدیم تو را چه دیر در سمت غروب

 

در مغرب شانههای ترکان سیاه

بی غسل وکفن به روی یک تخته ی چوب

 

دکمه بازگشت به بالا