شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

میکده

 

ساقی به پیاله باده کم می ریزی

این میکده را چرا به هم می ریزی؟!

از گردش ساغرت شکایت دارم

آسوده بریز! بنده عادت دارم

با خستگی آمدم؛ فرح می خواهم

سجاده و تسبیح و قدح می خواهم

ما قوم عجم به باده عادت داریم

بر پیر مغان «علی» ارادت داریم

بر طایفه مان نگاه حق معطوف است

میخانه ی شهر طوس ما معروف است

من اهل ری ام؛ مست ولی اللهم

یک خمره میِ سفارشی می خواهم

در روز ازل که دل به آدم دادند

فریاد زدم؛ پیاله دستم دادند

فریاد زدم: علی – پناهم دادند

این گونه به این میکده راهم دادند

با دیدن این شوق عنایاتی کرد

لبخند علی مرا خراباتی کرد

من مستِ مِی ابوترابم یک عمر

سر زنده به نشئه ی شرابم یک عمر

یک ثانیه بی شراب نتوانم زیست

در مذهب ما حلال تر از مِی نیست

جامی بده لب به لب, خرابم ساقی

از مشتریان خوش حسابم ساقی

ساقی بده باده ای که گیرا باشد

از خُم کهنسال تولّا باشد

ساقی بده باده ای که روشن باشد

خوش رنگ و زلال و مردافکن باشد

زُهّاد پر از افاده را دلخور کن

با نام خدا پیاله ها را پُر کن

بد مستی من قصّه ی پر دنباله است

زیرِ سرِ باده ای صد و ده سالهاست

این بزم, مرا اهل سخن می سازد

تنها مِی کوثری به من می سازد

من معتقدم باده سرشتی دارد

انگور نجف طعم بهشتی دارد

می داخل خُم سینجلی می گوید

قُل می زند و علی علی می گوید

هُوهُوی تمام خمره ها را بشنو

تفسیر شگرف « هل اتی» را بشنو

با تلخی این دُرد, رطب می چسبد

با حال خوشم توبه عجب می چسبد

گویم به تو حرف عشق بی پرده علی

این شور, مرا به رقص آورده علی

با غصه و غم عجب وداعی دارم!

سرمست توأم! چه خوش سماعی دارم!

هوُهوُ نکنم؛ جنون مرا می گیرد

این دل به هوای کربلا می گیرد

دیوانه ترم نکن, کجا می کِشی ام!؟

سمت حرم دوست چرا می کِشی ام؟

تا طور کشانده ای, عصا می خواهم

یک تذکره ی کرب و بلا می خواهم

 

وحید قاسمی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا