به اشکهای عبدهای پر خطا نگاه کن
بیا به گریه زاریه منه گدا نگاه کن
ببین که با چه زحمتی به گنبدت رسیده ام
تو را به جان خواهرت … تو را خدا نگاه کن
به اشکهای عبدهای پر خطا نگاه کن
بیا به گریه زاریه منه گدا نگاه کن
ببین که با چه زحمتی به گنبدت رسیده ام
تو را به جان خواهرت … تو را خدا نگاه کن
سیزده شب با تو بودم از سرِ شب, تا سحر
یاد تاریکیِ قبرم بودم هرشب تا سحر
دیدم آلوده تر از من بینِ خوبان تو نیست
ناله بر احوال خود کردم مرتب تا سحر
در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده
عمری گذشت خدمت رندان نشد نصیب
درک حضور محضر جانان نشد نصیب
پس کوچه های نفس بداندیش و گم شدن
طِیّ طریق وادی عرفان نشد نصیب
همینکه چشم گشودم دوازده شب رفت
چقدر فکر تو بودم دوازده شب رفت
شب دوازدهم آمد و دلم تنهاست
هنوز این دل دیوانه عاشق دنیاست
در آتش هوا و هوس دل سیاه شد
ساعات عمر من همه خرج گناه شد
خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم
اوقات خوب زندگی من تباه شد
دامنم آلوده شد گرچه ز دنیا دوستى
جان به قربانت که بخشیدى مرا با دوستى
ناسپاسم, ناپسندم, نارفیقم, یا رفیق
از تو امّا من ندیدم چیزى اِلّا دوستى
من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید
شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید
از بس که دور گشتم از خانه ی حبیبم
گم گشته است راهم دست مرا بگیرید
“بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران “
در انتظار روی ماه توأم کماکان
حتی اگر که مردم یک دم بیا سراغم
“کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران”
شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو
چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو
چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد
ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو
هرمِ پر پروانه ی پر سوخته دارم
داغ دل یک مرد جگر سوخته دارم
دل هرچه کشید از غم هجران رخت بود
من شکوه از این هجر پدر سوخته دارم
دم دکانم ایستادم و خبر فروختم
برای هر خبر هزارتا جگر فروختم
فضول گشته قاصدت… به قیمت نگاه تو
نخوانده نامه ی تو را به نامه بر فروختم