لامکان پر می زند در آسمانِ اولینت
عشق را کرده مسلمان جذبهٔ نور مبینت
قلعهٔ خیبر گواهی می دهد بر ادعایم
نیست در آفاق مستحکم تر از حصن حصینت
لامکان پر می زند در آسمانِ اولینت
عشق را کرده مسلمان جذبهٔ نور مبینت
قلعهٔ خیبر گواهی می دهد بر ادعایم
نیست در آفاق مستحکم تر از حصن حصینت
قسم به خالق بى چون و صدر بَدر انام
که بعد سید کونین، حیدر است امام
امام اوست، به حکم خدا و قول رسول
که مستحق امامت بُود ز نصّ کلام
دانه را صیاد می پاشد، کبوتر میخورد
زحمتش را می کشد مولا و نوکر میخورد
خلقتم دست خدا بود و علی و فاطمه
ریشه ام حتماً به سلمان یا ابوذر میخورد
سپاه پلکهایش چند لشکر را تکان میداد
علی با خطبهخوانی قلب منبر را تکان میداد
به وقت زهد سلمان را کرم میکرد و حاتم را
عیار راستگوییاش اباذر را تکان میداد
باز هم آئینه ها..عیدِ ولایت آمده…
شیعیانِ مرتضی!وقتِ ضیافت آمده..
خنده را از لب نیاندازید عیدِ واقعی ست
سینه چاکانِ علی…هنگامِ بیعت آمده
سلام ای مقصدِ غاییِ خلقت
سلام ای نقطه ی وصلِ حقیقت
غدیر ای چشمه ی جاری و جوشان
غدیر ای موجِ بیتاب و خروشان
لوح و قلم ، کرسی و عرش و ذات هو را
باید از او جویا شد ، اسرار مگو را …
در کوچه و پس کوچه های آسمان ها
جبریل هم یک نیمه شب ، گم کرد او را
خدا میخواست بنویسد که بسم الله یعنی چه!
صراط المستقیمش چیست آیا؟ راه یعنی چه؟
بفهماند به مهر و ماه اصلا ماه یعنی چه!
به شاهان جهان گوید مراد از شاه یعنی چه؟
آنکه یک عمر است دارد مستجابم میکند
حتم دارم که به وقتش آفتابم میکند
قوره ای کالم ولیکن حضرت مشگل گشا
میپزد از بس مرا تا که شرابم میکند
آیه ای دلنواز نازل شد
آیه از حجتی حکایت داشت
شد رسالت منوط برابلاغ
ماجرا ریشه در ولایت داشت
بی روی علی شعر من آرایه ندارد
بی اذن علی، نطق، درونمایه ندارد
بی نام علی قرآن یک آیه ندارد
بی حب علی دین بخدا پایه ندارد
من افتخار می کنم که افتخار حیدرم
به وجد آمده ترین از اقتدار حیدرم
نه بی قرار رزم نه که بیقرار حیدرم
نگیر دست کم مرا که ذوالفقار حیدرم