امشب که به سر رشته ی تدبیر ندارم
دیوانه ام و میل به زنجیر ندارم
ابروی تو تا هست چرا منت شمشیر
من حوصله ی منت شمشیر ندارم
امشب که به سر رشته ی تدبیر ندارم
دیوانه ام و میل به زنجیر ندارم
ابروی تو تا هست چرا منت شمشیر
من حوصله ی منت شمشیر ندارم
ما از تو درس عشق و شهامت گرفته ایم
درس نجات دادن امّت گرفته ایم
آقا سلام بر تو شروع نماز ماست
یعنی که از تو اذن عبادت گرفته ایم
یا رب خودت مواظب شاه غریب باش
او را ولی و ناصر و کهف و حبیب باش
ما زخم می زنیم به او با گناهمان
یا رب خودت به زخم دل او طبیب باش
قرار بود بیائی مگر نه آقاجان
ز چهره پرده گشائی مگر نه آقاجان
قرار بود که یک لحظه هم به حال خودم
مرا رها ننمائی مگر نه آقاجان
الهی بنده ای گم کرده راهم
بده راهم که سر تا پا گناهم
الهی بی پناهان را پناهی
پناهم ده پناهم ده پناهم
ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا
«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا
ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم
شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا
ما که لبریز غم و غصه و آهیم هنوز
رمضان آمده و غرق گناهیم هنوز
رانده از عالم و آدم شده ایم آقا جان
بی کس و خسته و بی پشت و پناهیم هنوز
با اینکه بی وفا شده ام با وفا ببخش
این بار محض خاطر زهرا مرا ببخش
خود را اسیر بند معاصی نموده ام
من توبه می کنم تو فقط بنده را ببخش
ما را تمام خلق شناسند با حسین
ما نوکریم و حضرت فرمانروا حسین
ناز طبیب و منت مرهم کجا کشی؟
وقتی که هست تربت پاکش دوا حسین
هر جا که عطر یار نباشد عذاب هست
هر جا که نام دوست بیاید شراب هست
اعجاز اعظم است که عشقش به قلب ماست
ما ذره ایم و در دلمان آفتاب هست
باز هم سفره ات شده و پهن و
سرسفره گدای تو آمد
به سرایت کریم بنده نواز
بنده ی پر خطای تو آمد