شعر مرثیه

اینقدر آه نکش

بعد یک عمر که با بودن تو سر کردم
حال باید تک و تنها به حرم برگردم

من به لبخند سرِ صبح تو عادت دارم
پس نخور غصه شبیه تو رشادت دارم

سالار زینب

گرچه سهم‌ من ز باران چند قطره شبنم است

شکر حق در روضه هایت چشم هایم زمزم است

در کتاب مجلسی نقل از امام صادق(ع) است

گریه ی بر تو برای داغ زهرا مرهم است

بوی محرم بوی غم

بسته ام پای ضریحت این دل بیمار را

یا ردم‌ کن از درت یا که شفایم را بده

هرکجا رفتم کسی درد مرا درمان نکرد

ای طبیب دردمندان تو دوایم را بده

یا حسین

ده روز دیگر گریه ی ما فرق دارد
ده روز دیگر روضه اما فرق دارد

ده روز دیگر ماجراها فرق کرده
ده روز دیگر قصه ی ما فرق کرده

حسین من

هرکس که نشد مَحرمتان یار شما نیست

نامَحرم اگر هست به دربار شما نیست

این هم ز سر لطف شما بوده وگر نه

این خار که زیبنده گلزار شما نیست

لبیک یا حسین

لبیک یا حسین که ماه محرم است
قلب تمام اهل عزا غرق ماتم است

هر جا صدای روضه‌ی تو می‌شود بلند
آنجا بهشت سینه‌زنان دو عالم است

واویلا

لشگری آمده بودند به یغما ببَرند
قطعه قطعه بدنی را به کجاها ببَرند

می کشیدند تنی را ته گودالِ بلا
نیّت این بود که تاب از دلِ زهرا ببرند

ذبحِ عظیمم

یاران، غزل اگر که از عشقم سروده اند.
هیچ کدام، مثل تو شیرین نبوده اند.

اینجا مرا به ذبحِ عظیمم، ولی تو را.
با صبرِ در بلای عظیم آزموده اند.

جانم حسین

گلو و آن بدنی را که مصطفی بوسید
به قتلگاه لبِ تیر و نیزه ها بوسید
فقط نه نیزه و شمشیرها سلامش کرد
که سنگ و چکمه و چوب و لبِ عصا بوسید

سالار زینب

به هم زد لشکری را گرچه تنها بود و بی یاور
ولی داغ دل ایتام امانش را برید آخر

برادر می رسد گودال و خواهر می رود از حال
چه می گویم زبانم لال، شاید بشنود مادر

واویلا

خنجر رسید از راه حنجر را ببُرِّد
در پیش چشم فاطمه سر را ببُرَّد
خنجر ولی کار بریدن را رها کرد
از بوسه گاه مادرش زهرا حیا کرد

دلِ زهرا شکست

تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت
بی رمق شد چشم ها،اشکِ روانش را گرفت

تا فرو شد نیزه در حلقش ، دلِ زهرا شکست
ناله هایِ مادری گویا که جانش را گرفت

دکمه بازگشت به بالا