دوباره آمده این روسیاهِ جا مانده
همان کسی که از این قافله جدا مانده
دوباره آمده این بنده ی گنهکارت
به نفسِ خویش همانی که مبتلا مانده
مهدی شریف زاده
نانی به کامِ ما جز نانِ شما نرفته
از این تنور خالی، دستِ گدا نرفته
بر درگهت گدا با روی خجل رسیده
شرمنده بنده ای از پیشِ خدا نرفته
لاغر شدی چه بر سر این پیکر اوردند؟
با تازیانه خستگی ات را دراوردند؟
با بد دهانی کردن و با ناسزا گفت
خلصنی یارب را در از این حنجر اوردند
دوباره مطلع این شعر یا علی دارد
ردیف و قافیه ها کار با علی دارد
هزارها گره وا می شود ز کارش زود
هر آنکسی که به لب ذکر یا علی دارد
می سوخت و در سینه اهی شعله ور داشت
از بعد زهرا حال و روزی خون جگر داشت
با دیدن چشمان حیدر گریه می کرد
از غصه های هر شب و روزش خبر داشت
نیست کاری بهتر از خدمت برای فاطمه
نیست مُزدی بهتر از مزدِ عزای فاطمه
از تمامِ نوکری شد اَفضل الاعمال ما
قطره اشکِ ریخته در روضه های فاطمه
ازهمان روزی که گفتم یا حسین،گفتم حسن
یاحسین را یادمان دادند با جانم حسن
من نمک گیر علی و بچه های حیدرم
گفته ام هربار از این سفره نان خوردم،حسن
نیست جزاین هرکجاکه می شود روضه به پا
آنکه ایثار و وفا را کرده معنا زینب است
آنکه داده عاشقی را یاد ماها زینب است
تا همیشه سربلند و ایستاده مثل کوه
نیست مانندش ، ندارد آنکه همتا زینب است
اینجا گدا شد پادشاه و دولتی کرد
خوشبخت هرکه خدمتِ بی مِنتّی کرد
اینجا تباکی های ما را هم خریدند
پس خوش به حال هرکسی خوش خدمتی کرد
دلهایمان سرسبزِ بارانِ رقیه است
سرهایمان سرگرم طوفان رقیه است
چه خوب شد که پای این سفره نشستیم
آقا شدیم از برکت نان رقیه است
روضه تعطیلی ندارد ، دستگاهِ فاطمه است
ملَّتی که شد حسینی در پناهِ فاطمه است
از بلا دوریم تا گریه کن و سینه زنیم
تا زمانی که به سمت ما نگاهِ فاطمه است
نیست با ارزشتر از پیراهن و شال عزا