نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا
چقدرمحترم است این گدای با آقا
نشسته ام بنویسم حسن , کریم , کرم
مدینه ,سفره ی آقا , برو بیا , آقا
نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا
چقدرمحترم است این گدای با آقا
نشسته ام بنویسم حسن , کریم , کرم
مدینه ,سفره ی آقا , برو بیا , آقا
انشب سحر اهنگ شهر نور می کرد
مارا زمرز تیر گیها دور می کرد
انسب سپیده باده از پیمانه می زد
باد صبا گیسوی شب را شانه می زد
ای وسعت بهاری بی انتهای سبز
مردغریب شهر ولی آشنای سبز
روحاجابت است به دست تو بسکه داشت
باغدعای هر شب تو ربنای سبز
اگر یکتبسم, حسن می شدیم
مریدخصال حسن می شدیم
دلروشنش را ورق می زدیم
وبا نور او هم سخن می شدیم
از عالم بالاست شمیمی که رسیده
این سفرهٔ رنگین و نعیمی که رسیده
امشب به در خانه معبود ببخشند
هر بنده عاصی و رجیمی که رسیده
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسلهای مرا آوردند
باز آغوش ودر آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی
ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی
آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی
کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی
امشب ای دل شب مستانگی جان و تن است
قفل افطار دلم دست امام حسن است
امر کرده است که افطار کنم با لعلش
رطب سفرهی من خندهی شیرین دهن است