ز قاب چشم پیمبر ، نگاه کُن به جهان
قدم بزن به رهش تا که پَرکِشی به جنان
چه خوب می شد اگر میشدیم شاگردش
شبیه شاپرکان میشدیم بر گِردش
ز قاب چشم پیمبر ، نگاه کُن به جهان
قدم بزن به رهش تا که پَرکِشی به جنان
چه خوب می شد اگر میشدیم شاگردش
شبیه شاپرکان میشدیم بر گِردش
ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد(ص)
در بندگی هستی سرآمد یامحمد(ص)
از برکت لبخند تو جریان گرفته
مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد(ص)
سحرِ مکه صفایِ دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها ، اثری پیدا کرد
کعبه می خواست که دل را زِ بُتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت
ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت
هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت
هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت
گاه با زلف تو کج میشود اینجا قبله
خم ابروی تو محراب شده یا قبله؟
کعبه بود و نجف آمد همه حیران گشتند
و خدا خواست بماند به معما قبله
اگر از چهره بردارد نگارِ ما نقابش را
زلیخا هم ببُرد بندِ انگشتِ جنابش را
سپر اُفتاد از دستِ امیران و جهانداران
نسیم آورد تا اخبارِ صبحِ انقلابش را
قطره قطره اشک و خون چشم تو را پوشیده اند
پیکرت را با لباس تیرها پوشیده اند
علقمه با پاره های پیکرت تزیین شده
خاک میدان را به خونت تا کجا پوشیده اند
ای روشنیِ هر راه؛ یاهادی الائمه(ع)
معشوق ناب و دلخواه؛ یاهادی الائمه(ع)
در آسمان و در عرش پیچیده ذکر خیرت
خورشید گفته با ماه؛ یاهادی الائمه(ع)
به دامان آسمان دُر و گُوهر,داشت
ستاره دسته دسته گل به بَر,داشت
ز لبخند ملاٸک,نور می ریخت
سحر از وقتِ موعودی ,خبر داشت
حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا
بغض ها ترکیده در صحن گوهرشاد رضا
نیمه شبها تا سحر خیره به گنبد بوده ام
پر گناه و خیره سر خیره به گنبد بوده ام
باز باران با ترانه
با نوایی از خراسان
میخورَد بر بامِ قلبم
السلام ای شاه خوبان
سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران
قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان