شعر ولادت اهل بيت (ع)

مرد کریم

جان میدهم پای نگاری که گرفتم
دارد نفس حسّ بهاری که گرفتم

خوشحالم از اینکه قلم وقف حسن‌(ع)شد
خوشحال تر از پشتکاری که گرفتم

ای ذوالکریم ابن الکریم

برخیز و ساغر را بگیر در بزم آن نیکو جمال
با صلح می گوید سخن تا بشکند تزویر را

با صلح تا باقی شود آن مذهب دُردی کشان
هرچند در وقت نبرد بازی کند تقدیر را

اولین امام زاده

حسن رسیده حُسن را به دلبران نشان دهد
کریم آمده به سفره ی فقیر نان دهد
فرشته می رسد که گاهواره را تکان دهد
نبی نشسته تا به گوش این پسر اذان دهد

اولین گل پسر حضرت زهرا

نیمه ی ماه خدا ماه تمامم آمد
نام او مثل عسل بود , به کامم آمد
جان جانان من و خیرالانامم آمد
ایهاالناس ببینید امامم آمد

جانم حسن(ع)

خبری نیست اگر مُعجزه‌ای برپا شد
خبری نیست اگر سینه‌یِ دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد
خبر این است که گفتند علی بابا شد

منم غلام حسن

گرفته دست مرا بارها مرام حسن
رسیده است به من لطف مستدام حسن
من احترام شدم محض احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن

یا کریم اهل بیت

این خانواده آینه های خدائی اند
در انتهای جاده ی بی انتهائی اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند
اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

یا امام حسن(ع)

خدا پرده را تا ثُریا گشود
و راهی برای تماشا گشود

خدا محضِ دلهایِ مجنونِ ما
سرِ مویی از زُلفِ لیلا گشود

کریم آل طه

به چشمهای خیالی به روی پرچینی
نگاه کن که طلوعی دوباره می بینی
درست نیمه ماه خدا مبارک شد
شروع سلسله سائلان آیینی

بنازم این ساقی را

حرم ندارد و دل در غمش مقیم تر است
کسی که رأفتش از آسمان عظیم تر است!

اگرچه جمله کریم اند و شهره در کرم اند
در این سلاله یکی از همه کریم تر است

ای جانِ جانِ جانِ جان

ای جانِ جانِ جانِ جان , کز جانِ جانان جان تری
وی نیکِ نیکِ نیک ها , کز نیک ها نیکوتری

کارت دمادم دلبری , از دلبران دل می بری
جان میدهی دل می بری , از دلبران با دلبری

جانم حسن

جانم به فدای تیغ چون رعد حسن(ع)
به به بنویسید فقط بعد حسن(ع)
پیچیده ترین خیال ما جَعدِ حسن(ع) «۱»

الکن تر از آنیم که گوییم ز دوست
وقتی که خود خدا ثناگستر اوست

دکمه بازگشت به بالا