شعر شهادت حضرت رقيه (س)
آستین پاره
آهش فضای هر سحرش را گرفته است
داغی تمامیِ جگرش را گرفته است
از کوچه ها رسیده تنش تیر می کشد
از بس که سنگ دور و برش را گرفته است
بر حال و روز چشم نحیفش نکرد رحم
دستی نگاهِ مختصرش را گرفته است
جا مانده از حرارت خیمه به پیکرش
آتش کمی زِ بال و پرش را گرفته است
از بعد غارت حرم و گوشواره اش
با آستین پاره سرش را گرفته است
جانی نمانده تا دو قدم راه می رود
زینب بیا کمک, کمرش را گرفته است
حسن لطفی