شعر شهادت حضرت عباس (ع)
امید علقمه
پاره به پاره رویِ زمین قرصِ ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بینِ راه ریخت
پا میشود دوباره زمین میخورَد حسین
دستِ خودش نبود که بی تکیهگاه ریخت
یک دفعه ریخت حجمِ سرش تا عمود خورد
با تیر هم تمام تنش گاه و گاه ریخت
تقصیرِ حرمله است که مویی سفید شد
تقصیرِ حرمله است که چشمی سیاه ریخت
خورده هزار تیر ولی دوهزار زخم
در فرصتِ کمی به سرش یک سپاه ریخت
یک فوج نیزه دار سویِ قتلگاه رفت
یک فوج بی حیا به سویِ خیمهگاه ریخت
آتش گرفت خیمه و یک حجمِ شعله ور
بر روسریِ دخترکی بی گناه ریخت
بر نیزه بود سایهیِ زینب ولی زَنی
آتش زِ بام بر سر این سرپناه ریخت
میخواست تا محاسنِ او را بههم زَنَد
اما به رویِ دخترکی اشتباه ریخت
این سر به رویِ نیزه مبادا که کج شود
عمه به نیزه بست ولی بینِ راه ریخت
حسن لطفی
شرر به خرمن آل عبا زدی ای شمر
چه آتشی به دل ماسوی زدی ای شمر
مگر که زینت دوش نبی نبود حسین
چرا قدم روی عرش خدا زدی ای شمر؟
حسین فکر نجات تو بود اما حیف
لگد به بال و پرش بی هوا زدی ای شمر
هنوز جان به تنش بود مرتضی آمد
به ناله گفت: عزیز مرا زدی ای شمر
نفس نفس زد و ناله کشید “یا أماه”
میان پهلوی او نیزه جا زدی ای شمر
نسوخت قلب تو از ناله ی ” بُنیَّ حسین”
به پیش دیده ی خیر النسا زدی ای شمر
حسین آب طلب کرد در ته گودال
تو در عوض شه لب تشنه را زدی ای شمر
هزار و نهصد و پنجاه زخم کاری داشت
چرا تو رحم نکردی، چرا زدی ای شمر؟
چه کردی از نفس افتاد خنجر کندت؟!
رویت سیاه باد چند تا زدی ای شمر؟
سرش به نیزه شد و وقت غارت خیمه…
تمام لشکر خود را صدا زدی ای شمر
برای دخترکان خواهرش سپر بود و…
عقیله را جلوی بچه ها زدی ای شمر
علی سپهری
سلام علیکم
اگر لایق دونستید نشر بدید