شعر وروديه محرم
ای یارم
عارضم خدمتت که ای یارم..
من به خال لبت گرفتارم
آنقدر از تو هرکجا گفتم
یک حسینیه ام که سیارم
پرچمت را بدوش من بسپار
فرض کن خشت روی دیوارم
گرچه گریه برای مرد بد است
مثل زن در غم تو میبارم
تربت تو نمازخوانم کرد
ورنه من سر به سجده نگذارم
نوکرانت برادر تنی اند
از حسودان روضه بیزارم
خودمانی بگویم این خط را
آی مشتی به تو بدهکارم!
به گنهکاریم نگاه نکن
مرد و مردانه دوستت دارم
گریه کردیم و خوب شد زخمت
برکتی داشت اشک بسیارم
به همه گفته ام رفیق توام
به بقیه نگو که سربارم
راه را باز کن که خسته شدم
ارزومند روز دیدارم
بعد تو بد گذشت بر زینب
زخمی داغ کوچه و بازارم..
سید پوریا هاشمی