شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)
جان رباب آرام شو
حالا که دیگر هست راه آسمان بسته..
دشمن روی ما آب را با قصد جان بسته
زخم لبت وا شد..زبانت را نکش رویش
جان رباب آرام شو طفل زبان بسته!
میخواستم در مجلس دامادی ات باشم
مادر به تو صدجور امیدِ گران بسته
گریه کنی با تیر میگیرد تو را از من
چون حرمله امروز بر دوشش کمان بسته
ّذبح تو خیلی جایزه دارد دراین لشکر
او هم برایش شرط با شمر و سنان بسته
من با صدای تیر فهمیدم تورا کشتند
چشمان من را اضطرابِ تیرشان بسته
حالا سه دندان داری اما حیف پنهان است
آنقدر محکم تیر خوردی شد دهان بسته
تیری که چشمان عمویت را زیارت کرد
حالا دخیلش را میان ابروان بسته
آواره شد از غربتت بابات ای مظلوم
راهش به میدان بسته، راهش بر زنان بسته
سخت است اما از روی نیزه نیوفت اصلا
دشمن تورا با روسری خواهران بسته
سید پوریا هاشمی