پرچم حُسن به دستان تو جا خوش کرده
هیبت اللهِ علی در تو تراوش کرده
چه غم از تاریکی قبر که تو فانوسی
همهی دهر چنان نهر و تو اقیانوسی
رفته ای دیدن الله تو گاه و بیگاه
سر در آورده ای از کار خدا ایوالله
«آفریدند تو را تا که فقط ناز کنی»
هدف از خلق تو این بود ، که اعجاز کنی
«در کرم اهل کرم پیش تو کم آوردند»
نشد اندازهی تو هرچه رقم آوردند
«رُحَما بینهم» از خندهی تو جاری بود
مزهی دیدن تو لذت افطاری بود
نحوهی صرف صفات تو همان نحو علیست
«وحدهُ» گفتی و چشمان خدا محو علیست
ای علمدار جمل! مثل علی کراری
معنی لفظ أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّاری
ارث جنگاوری از فاتح خیبر داری
وای اگر اخم کنی تیغ دو دم برداری
در جمل نعره کشیدی و علی میخندید
سیف الاسلام چپ و راست به خود میلرزید
مرحبا حضرت شبّر ، ز تو ترسید زبیر
آفرین گفت به تو در وسط جنگ شبیر
طلحه از طرز نبرد تو خودش را میباخت
موقع جنگ ، خدا از تو چه تمثالی ساخت
سر به روی تن خصم تو چه نایاب شده
عکس پیکار تو در عرش خدا قاب شده
صاحب کرسی لاهوتیِ دربار خدا
اقتدار تو شده رونق بازار خدا
خضر هم وقت مناجات و دعا گفت حسن
از خدا هرکه نشان خواست خدا گفت حسن
یک به صد پیش مقامات تو کم می آورد
هرچه جبریل برای تو حرم می آورد
صد حرم ساخت که در شأن تو شاید باشد
آخرش هم نشد آنگونه که باید باشد
یک نفر از پس این قائله بر می آید
یک قمر مانده از این قوم که در می آید
عماد بهرامی