اگر سَریم بِجُز در حرم نیافتادیم
که جز به خانهی صاحب کَرَم نیافتادیم
زمانه خواست که ما سمتِ دیگری برویم
به لطفِ مادرتان از قَلَم نیافتادیم
تمامِ عمر فقط دستِ ما به دستت بود
نگاه توست اگر هر قدم نیافتادیم
تو گریه میدهی و عرش میبری ما را
وگرنه در قفسِ نَفس کم نیافتادیم
زیاد ما به زمین خوردهایم اما شُکر
که جز به پایِ بلند عَلَم نیافتادیم
بجز برای حسین و بجز برای حسن
بجز برای تو در دست غم نیافتادیم
چرا برای یتیمش گلاب آوردیم
اگر به خیمهی صاحب کَرَم نیافتادیم
حسن لطفی