ما از خم ابروت به توحید رسیدیم
جز رب به پس چهره تو هیچ ندیدیم
رفتیم به مسجد که کمی باده بنوشیم
در وقت اذان زود به میخانه دویدیم
بی نام تو ساقی چه خدایی چه نمازی
مولا زخداوند بدون تو بریدیم
از کهنه ترین باده وضویی بگرفتیم
در حین نمازیم و همه جامه دریدیم
مولا,صنما,لات وهو,حضرت عزی
طرح رختان را بروی مهرکشیدیم
***
بیشک که قدیم هستی و تردید ندارم
من هم ولی اللهیم این هست شعارم
ای باده خوش نوش خداوند معظم
ای میوه ممنوعه در قصه آدم
من گرم مناجاتم و درحال عبادت
در رقص سمای توام انگار به حجم
مهدی مومنی