اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر ولادت امام حسن (ع)شعر ولادت اهل بيت (ع)

شعر ولادت امام حسن(ع)

می نویسم جگر حیدر و زهرا آمد

آفتاب سحر حیدر و زهرا آمد

جلوه ای از هنر حیدر و زهرا آمد

اوّلین تاج سر حیدر و زهرا آمد

 

نیمۀ ماه خدا قرص قمر پیدا شد

روزه ام با رطب نام ((حسن جان)) وا شد

 

چه جلال و جبروتی چه جمالی دارد

گوشه ی لعل لبش وَه که چه خالی دارد

برترین سید دنیاست چه شالی دارد

زینت دوش نبی سیر کمالی دارد

 

مادرش فاطمه با خنده ی او می خندد

دور بازوش علی حرز نجف می بندد

 

کوری چشم حسودان چقدَر ماه شده

یوسف از دیدن او معتکف چاه شده

نقش انگشتری اش ((عزهُ لله)) شده

منکر صلح حسن کافر و گمراه شده

 

تیغ صلحش همه را از نفس انداخته است

پسر عاص چنین قافیه را باخته است

 

عاشق از جلوۀ معشوق سخن می گوید

از می و بوسه به پیمانه زدن می گوید

یک نفر وقت مناجات به من می گوید:

…نیمه شب هر که ((الهی به حسن)) می گوید

 

از دل عرش به او فاطمه گوید ((جانم))

شب وصل است و ((الهی به حسن)) می خوانم

 

دست خالی نرود هرکه به او رو بزند

نشده سائل او پرسه به هر کو بزند

پیش او حاتم طایی است که زانو بزند

یا حسن گوید و پیوسته دم از او بزند

 

می نشاند همه را بر سر یک خوان نعیم

چه می آید به حسن لفظ ((کریم بن کریم))

 

در حدیث آمده که ((عقل مجسّم)) حسن است

نوۀ ارشد پیغمبر اکرم حسن است

بازدم نام حسین بن علی , دم حسن است

حیدر بی مَثَل خط مُقدّم حسن است

 

مجتبی در همه جا بازوی تدبیر علیست

مرتضی شیر خداوند و حسن شیر علیست

 

از لب او صد و ده کوزه عسل می ریزد

آسمان پیش قدم هاش زحل می ریزد

از سر و روی حسن واژۀ یل می ریزد

…به خدا کرک و پر اهل جمل می ریزد

 

…اگر او در وسط معرکه پا بگذارد

نیزه چرخاندن او وَه که چه دیدن دارد

 

بانی جنگ جمل داشت تماشا می کرد

تیغ در دست حسن حل معما می کرد

رجز حیدری اش بود که غوغا می کرد

روی لب های علی خنده شکوفا می کرد

 

ناگهان از وسط معرکه این صوت آمد

سر بدزدید … حسن نه … ملک الموت آمد

 

به علی رفته که تیغ سخنش برّنده است

مثل زهرا چقدر خطبه ی او کوبنده است

این که در جنگ جمل زلزله ای افکنده است

به گمانم دو سه تا قلعۀ خیبر کنده است

 

رجزش ولوله ای در دل صحرا انداخت

نیزه ی او شتر سرخ جمل را انداخت

 

عشق تو عاشق بی تاب عمل می آرد

قمر روی تو مهتاب عمل می آرد

خم ابروی تو محراب عمل می آرد

خاک پای تو زر ناب عمل می آرد

 

«روزها ذکر من این است و همه شب سخنم»

شیعۀ حیدر و مدیون امام حسنم

 

هرچه داری بده در راه خدا می خواهم

در مناجات سحر از تو , تو را می خواهم

بیشتر از همه توفیق غلامی خواهم

از شما یک سفر کرب و بلا می خواهم

 

گنبدی را به روی صحن و سرایت بزنیم

دو سه تا پنجره فولاد برایت بزنیم

محمد فردوسی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا