شعر ولادت امام حسن(ع)
حالا که آسمان دم باران گرفته است
طبع سرودنم چقدر جان گرفته است
از این طراوتی که پر از عطر نام توست
دور و بر مرا گل ریحان گرفته است
ممنونم از کرامت تو , زندگی من…
از لطف بی حدت سر و سامان گرفته است
از دست با کرامت تو سالیان سال
دستان خالی ام چقدر نان گرفته است
ای مهربان شهر مدینه امام من
یا ایها العزیز , عزیز خدا “حسن”
هر واژه ای که لایق مدحت نمی شود
هر جمله ای که در خور وصفت نمی شود
هر کس که شعر گفت نظر کرده ی تو نیست
مضمون تو به هر کسی قسمت نمی شود
امشب بیا و حال مرا رو به راه کن
آقا اگر برای تو زحمت نمی شود
بانی سفره های شلوغ مدینه ای
یک بار هم سرای تو خلوت نمی شود
تو قهرمان جنگ جمل بوده ای ولی
از این حماسه های تو صحبت نمی شود
اسطوره ی شجاعت و قدرت امام من
یا ایها العزیز , عزیز خدا “حسن”
دست کریم تو چقدر بی نظیر بود
دنبال مردمان غریب و فقیر بود
با دست خالی یک نفر از پیش تو نرفت
از بس که خیر مرحمت تو کثیر بود
یک بار هم خودت به غذا لب نمیزدی
اما تمام شهر ز دست تو سیر بود
لحن صدای تو همه را جذب کرده بود
از بسکه طرز صحبت تو دل پذیر بود
از بردباری ات چه بگویم که دشمنت
حتی از این صبوری تو سر به زیر بود
ای انتهای جود و کرم ای امام من
یا ایها العزیز , عزیز خدا “حسن”
خورشید را جمال تو بیکار می کند
مهتاب بی تو میل شب تار می کند
تو آمدی و روزه ی خود را علی فقط
با بوسه بر لبان تو افطار می کند
تو هستی آن کریم که اموال خویش را
هر سال با رضای خود ایثار می کند
من از تبار میثم تمارم , عاقبت
عشقت حواله ام به سر دار می کند
این خصلت تو که به گدا رحم میکنی
گاهی فقیر را چه طلب کار می کند
لطف تو هست شامل حالم امام من
یا ایها العزیز , عزیز خدا “حسن”
شهر مدینه از قدم تو منور است
زیبایی تبسمت از جنس کوثر است
یک جلوه از نگاه تو یعنی خود بهشت
حتی بهشت هم ز نسیمت معطر است
قدری قدم بزن سر این کوچه و ببین
دنبال تو فرشته پی بال و شهپر است
روی خوشت مکرم الاخلاق دین ماست
با خلق و خوی تو شده کافر خدا پرست
با یاد قبر خاکی و بی زائرت ببین
چشمان عاشقان و مریدان تو تر است
ای غصه دار کوچه و سیلی امام من
یا ایها العزیز عزیز خدا “حسن”
محمدحسن بیات لو