شعر ولادت امام حسن عسكری (ع)

عشقِ

دوباره دفترِ شعرم پر از «حسن جان» است
به سرزمینِ غزلواره؛ واژه‌باران است

چه ریسه‌ای‌ست، که تسبیحِ نور، بافته‌اند
برای ذکرِ من امشب ستاره‌بندان است

به عشقِ آمدنِ این سُلاله‌ی رضوی …
نباتِ شعرم، سوغاتیِ خراسان است

همانکه چهره‌ی او سُرَّ مَن رأی‌ست *، رسید
به نورِ مقدمِ او کور، چشمِ شیطان است

کریم‌زاده و مانند مجتباست، کریم
هر آنکه در نَزَد این خانه را پشیمان است

اگر چه شُهره‌ی خلق‌اند سامرایی‌ها
ولی گداییِ او شغلِ اهلِ ایران است

به حج نرفت، ولی کعبه نیز، می‌دانست
که او مجاورِ هر روزِ صاحبِ خانه‌ست

زیارتِ حرمش با ظهورِ فرزندش …
تمام خواسته‌ی ما؛ هم این و هم آن است

اگر چه شاد، ولیکن پُر از غمیم، همه
و بدترین غمِ این روزگار، هجران است

خدا کند که بگویند، در شب میلاد :
شب جداییِ از یار، رو به پایان است

رضا قاسمی

* سُرّ مَن رَأیٰ : شاد می‌شود هر که آن را می‌بیند – و همچنین نام قدیم شهر سامرا

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا