به دین “محمد” به وحدت قسم
به حشر و به دوزخ به جنت قسم
به ام الکتابِ کتابِ مبین
قسم به مربیِ روح الامین
به سیمای حیدر به وجه خدا
به “والعادیاتُ” به “شمسُالضحئ”
به اولاد زهرا به زینب قسم
به موسیبنجعفر به مذهب قسم
به دربار شاهنشه “لو کشف”
به ایوان زیبای صحن نجف
جز آقای ما میر و سردار نیست
امیری به جز شیر کرّار نیست
یلی در جهان سد سیلش نبود
خداوندگاری به مِیلش نبود…
زمین و زمان را علی آفرید
مکین و مکان را علی آفرید
گِل انبیا را خودش می سرشت
کتاب خدا را علی مینوشت
علی با نبی در ازل داد دست
که بازوی او “فوق ایدیهم” است
علی را خدا خواست مولا شود
ظهوری به “اسماءحسنئ” شود
بگو یا علی چونکه “حق” با علیست
در عالَم فقط “کُفوِ زهراء” علیست
سر و سرور و پاک و یکدست اوست
قدیمی تر از هرچه که هست اوست
نگاهش جهان را ادب کرده است
علی آسمان را وجب کرده است
«زدن با خدا پرسه» یعنی علی
که معراج فی نفسه یعنی علی
به هر دین و مسلک به هر مشربه
چهل جا نبوده کسی یک شبه
کسی مثل او دل نبرد از نبی
نبوده کسی مثل او زینبی
هو “المستعان” هو “المستجیر”
امیرٌ کبیرٌ بشیرٌ نذیرٌ
من از بس به القاب او طالبم
که قالب تهی میکند قالبم
علی در دل فاطمه جا گرفت
محمد علی گفتُ دین پا گرفت
دو دست علی را که بالا گرفت
“فهذا علیٌّ ” جهان را گرفت
شیاطین دو دستی به سر میزدند
یهودی صفت ها نظر میزدند
به عشق علی ، ربِّ دارالخلود
به اتمام نعمت در خُم گشود
دل مصطفی مست «اَکمَلتُ» بود
نه آیه! بگو باده آمد فرود
عموزاده ها مست یکدیگرند
«که در آفرینش ز یک گوهرند»
به سرمایهی عصمت مادرم
نجف قبله ام شد ، علی رهبرم
چه باکی اگر بندهی قنبرم
من از عرشیان هم غدیریترم
عمل بی علی پوچ و بی فایدست
بهای رسالت به این مائدست
نبی جز علی یار دیگر نداشت
بدون علی شهر او در نداشت
اگر دین اسلام حیدر نداشت
فقط مسجدی بود و منبر نداشت
«هَلِ الدّین» فقط حب و بغض علیست
به جز حب او دین اسلام چیست!؟
عماد بهرامی