یاعلی و یاعلی
دلخوشم با روزهای رفته و طوفانی ام
قصه ها دارد نگاهِ ابری و بارانی ام
در خودم این روزها غرقم چنان گرداب ها
در خودم این روزها سرگرمِ سرگردانی ام
من عقابِ تیز چنگالم میانِ آسمان
کِی توانی ای فلک با طوطیان گردانی ام؟!
خاکم اما اشک ، من را سخت ارزش داده است
من سفالی قیمتی از دوره ی اشکانی ام
تختِ جمشیدم برای خود شکوهی داشتم
بازهم دارم تماشا با همه ویرانی ام
مثلِ شیری در قفس افتاده ام اما هنوز
خوب از یادم نرفته عادتِ سلطانی ام
ناگهان ای دشمنِ من می شوی با من رفیق
آن زمان که روی سنگِ قبرها می خوانی ام
مَرد می فهمد؛اگر مردانه احساسم کند
نقلِ دردی کهنه را از گریه ی پنهانی ام
((مَرد اهلِ گریه کردن نیست)) حرفی باطل است
من همانم که سرِ این حرفتان قربانی ام
روضه خوان از گریه های چاه و نخلستان بخوان
روضه خوان از او بخوان در لحظه ی پایانی ام
نیست مردی در جهان از شاهِ مردان مَردتر
خوش به حالم گر چو او در خلوتم بارانی ام
در میانِ زورخانه مرشد از حیدر که خواند
ناگهان دیدم که می چرخم! پُر از حیرانی ام
مولوی ها را بگو ای شمس مولانا یکیست
دف مَزَن صوفی که من خود عارفِ رَبّانی ام
در طوافِ کعبه مستِ دورِ حیدر گَشتنم
در نمازم روز و شب سرمستِ حیدرخوانی ام
من دلم پَر می کِشد گاهی به ایوانِ نجف
بیشتر آن لحظه که در سجده ی طولانی ام
بی علی حتی اگر غرقِ عبادت هَم شَوم
شک ندارم که خدا را غرقِ نافرمانی ام
یاعلی و یاعلی و یاعلی و یاعلی
ای که نامت خوشترین رمزِ جنونِ آنی ام
یاعلی گفتن کجا و با علی بودن کجا
کاش می شد که ببینم نزدِ خود می خوانی ام
جان گرفتم یاعلی جان! با علی جان گُفتنم
پس به فریادم برس در بسترِ بی جانی ام
ای پناهِ من زمانِ بی پناهی های من
ای سر و سامانِ من در بی سر و سامانی ام
ای که دستم را گرفتی بارها آرام تا
از درونِ چاه بینِ راه برگردانی ام
با بدی هایم قبولم کردی و ناممکن است
این که من روزی ببینم از خودت می رانی ام
((گَر ز پیشِ خود برانی چون سگ از مسجد مرا))*
باز میبینی که در کویَت پیِ دربانی ام
شیخ و زاهد ناامیدم کرده بودند از خودم
رمزِ ایمانم شدی در اوجِ بی ایمانی ام
اول و آخر تویی یعنی که بعد از مرگ هم
از خودِت پیشِ خودَت من عازمِ مهمانی ام
((رفتم و پیشِ سَگِ کویَت سپردم جان و دل))*
یاعلی ای بهترین ذکرِ دَمِ پایانی ام…!
محسن کاویانی