شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

ای به قربان علی

نام خود را نقش کن امشب به ایوان علی
ای به قربان علی و ای به قربان علی

سالها رفتیم مشهد تا که دربانی کنیم
تا که شاید یک سحر باشیم دربان علی

من که شبها می‌رسم تا صبح بارانی شوم
چشم خود را می‌سپارم دستِ باران علی

عرش هم حتی ندارد بی نیازیِ مرا
مادرم زهرا بزرگم کرده با نان علی

خوش بحال بچه‌های بی کَسِ آن روزها
حسرت ما هست و خوابی روی دامان علی

مثلِ زینب مثلِ عباس است مثل اکبر است
هرکه امشب می‌شود پاره گریبان علی

یک طرف ام‌البنین و یک طرف سوزِ رباب
گریه‌ی ما را در آورده شبستان علی

گوشه‌ای پیراهن بابای خود را باز شُست
ام‌الکثوم است و این شامِ غریبان علی

مثل چشمان حسین و مثل چشمان حسن
آه می‌سوزد جگرهای پریشان علی

وقت غسلش دست را روی شکاف سر گذاشت
آب هم آتش گرفت از زخم سوزان علی

خضر اُفتاده زمین جبریل اُفتاده زمین
اصلا امشب می‌شود این خانه ویران علی

اینطرف دست حسن ، آنسو حسین بی کفن
یک کفن را می‌کشند آرام بر جان علی

سر به تابوتِ پدر می‌زد حسن می‌زد حسین
وای از عباس و از تشییع پنهان علی

بعد از این باید برای کربلا آماده شد
آخرین روز است زینب بود مهمان علی

آخرین حرفی که می‌زد با یتیم کوفه بود
گفت روزی می‌رسند اینجا یتیمان علی

کوفه بعد از من مدارا کن تو با سرنیزه هات
کوفه جان زینب و جان تو و جان علی

مجلس نامحرم طشت زر و جانم حسین
کاش جایش بشکند آنروز دندان علی

“ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن”*
نام ما ثبت است از اول به دیوان علی

هر زمانی که نجف می‌خواهم اما جور نیست
با قطاری می‌روم سمت خراسان علی

با علی ما آمدیم با علی جان می‌دهیم
خاک ما را فاطمه خوانده است ایران علی

حافظ*

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا