مادر نیمه جان
تب کرده ای دوباره.. مگر درد میکشی؟!
بانوی خانه ام چقدر درد میکشی!
خورده به در سرتو و سردرد میکشی
سر پا نشو اگر که کمردرد میکشی
ای نیمه جان خانه مرا نیمه جان نکن
یک ذره کار با ترک استخوان نکن
دربسترت بمان هوس پا شدن نکن
قلبم شکست جامه گلدار تن نکن
باشد قبول! هیچ نگاهی به من نکن
با چادر سیاه علی را کفن نکن
من مَحرمم! بگو که چرا رو گرفته ای؟!
آخر چرا به دوری من خو گرفته ای
از آن زمان که راه تو افتاد پشت در
ای پابه ماه! ماه تو افتاد پشت در
چادر نگو پناه تو افتاد پشت در
چه روزها نگاه تو افتاد پشت در
یادم نرفته لشکر شیطان روانه شد
و قتلگاه محسن ما بین خانه شد
یادم نرفته حمله اشرار بود و تو
در شعله ها جسارت مسمار بود و تو
بی رحمی بد در و دیوار بود و تو
پهلوت آن میانه گرفتار بود و تو..
یا فضه گفتی و پروبالت شکسته شد
بند دلم ز ناله ات آنجا گسسته شد
وقتی که کفر کوچه به کوچه مرا کشید
دیدی علی به روی تن تو عبا کشید؟!
لعنت برآن کسیکه تو را زیر پا کشید
زینب زمان دیدن وضعت چه ها کشید
داد از دل علی که تو را بی هوا زدند
مردم امانت نبوی مرا زدند!
سید پوریا هاشمی