نَخلی از اشکِ تو سیراب نگردد دیگر
از همان لحظه که بر فرقِ تو شمشیرآمد
جِنّ و اِنس و مَلَک و حور,سیَه پوشیدند
تا به گوشِ فَلَکت نعره ی تکبیرآمد
شیر تجویز به درمانِ سَرت کرد طبیب
هر که آمد به ملاقاتِ تو با شیر آمد
صحبت از شیر شد و رفت دلم کربُ بَلا
که به میدان پسری با پدری پیر آمد
گرچه بر دستِ پدر رنگ به رُخسار نداشت
همه گفتند به میدان نوه ی شیرآمد
قدرِ یک جرعه از این شیر اگر داشت رُباب
طفل میماند,ولی حرمَله با تیر آمد
سعید خرازی