دسته‌بندی نشده

اُمُّ الاَنبیا

خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا
پناه بی پناهیِ منِ بی دست و پا زهرا

چراغ عرش،فانوس حیاط خانه ات بوده
تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا

کمال ظرف تو بیش از حدِ امِّ اَبیهایی‌ست
به این ترتیب،باید گفت: اُمُّ الاَنبیا؛زهرا

عبا را اعتباری نیست بی حظِّ حضور تو
به زیر سایه ی تو جمع شد اهل کسا زهرا

نخِ چادر نماز وصله‌دارت آبروی ماست
گرفته بیرق ما رنگ از این تارها..،زهرا

اگر درد است درد عشق تو..،دردت به جان من
ز عشاقت نمی آید به جز قالو بلیٰ زهرا

جواز اتصال ما به تو دستِ حسن‌جان است
همین فرزندِ ارشد شیعه را بُرده است تا زهرا

علی نام تو را ورد لب فرزندهایت کرد
صد و ده مرتبه با مرتضی گفتیم یا زهرا

خطای طفل سهل انگار را مادر نمی بیند
همیشه چشم‌پوشی می کنی از خبط ما زهرا

مرا جان حسین‌ات روز محشر گُم نکن مادر
محال است اینکه از دستت شود دستم رها زهرا

غلاف قنفذ نامرد هم،عهد تو را نشکست
چه محکم دستِ بیعت داده ای با مرتضی زهرا

چنان مسمار با شدت به پهلویت اصابت کرد
که چندین استخوان در سینه ات شد جابه‌جا زهرا

چه دید آنجا زمان بردنش حیدر..،که زد فریاد:
بیا فضه..،بیا فضه..،بیا فضه..،بیاااا..،زهرا…

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا