شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

ای دوست

ابرِ غم‌ پرور تو بانیِ سرمای من است
شبِ برفیِ فراقَت ، شب یلدای من است

اشک در چشم..،به تنهاییِ خود خندیدم
بُغض پی بُرد که این حالتِ حاشای من است

مشقِ دوری تو تکلیف شبِ و روزم شد
درسِ هجرانِ تو سرخطِ الفبای من است

یوسف از مصر ، دمِ پیریِ یعقوب رسید
پس شکسته‌شدن از داغ تو مبنای من است

آنقَدَر آه کشیدم ، دلِ عُشّاقَت سوخت
پای شمع تو پَری ریخت اگر ، پای من است!

همه‌ی شهر مرا پس زد و تو پس نزدی
سفره ی سبز تو هر بار پذیرای من است

دیگران را مَنِشان پشت درِ خانه ی خود
به همه گفته ام این گوشه فقط جای من است

قانعم..، یک بغلِ ساده برایم کافی‌ست
از تو ای دوست! همین ، کُلِّ تقاضای من است

هر زمان لنگ شدم ، فاطمه راهَم انداخت
رفعِ مُشکل هُنرِ حضرت زهرای من است

خوش‌ترین منظره ، ایوانِ طلاکوبِ علی‌ست
بهترین جای جهان ، خانه‌ی بابای من است

محوِ معماریِ زیبایِ ضریحِ نجفم
طرح انگورِ علی ذوق تماشای من است

با خودت یک شبِ جمعه ببَرم شهرِ حسین
کربلا ؛ آرزوی این دل شیدای من است

جان آن دخترکِ گمشده در دشت..، بیا
آن سه‌ساله که حریمش همه دنیای من است

گفت: ای سر که پدرجانِ منی..،دستت کو؟!…
شوق لمس تو فقط حسرت موهای من است

بی تو دیروز مرا زَجر چه بازاری بُرد…
با تو مُردن همه ی حاجت فردای من است

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا