باز هم عشق
باز هم عشق به زنجیر در آورده مرا
و جنون تو به تکفیر در آورده مرا
خط به خط سوره ی توحید مجسم هستی
بارک الله خداوند معظم هستی
روز و شب مدح تو را شمس و قمر میگوید
ها علی بشر کیف بشر میگوید
باز هم معجزه کن آیه قرآن بنویس
باز در دور و برت آیهی قرآن بنویس
بند نعلین تو مخصوص مسلمان شدن است
مور از فیض تو در حال سلیمان شدن است
در نجف بادهی انگور و رطب معروف است
زور بازوی تو در کل عرب معروف است
همه جا صحبت جنگاوری خیبر توست
حرف مرحب کشی بازوی جنگاور توست
عشق از گوشه ی چشمان تو در می آید
از غلامان تو هم معجزه بر می آید
لب گشا از لب تو در و گوهر می ریزد
و ز آوازه ی نام جگر می ریزد
بین دستگاه تو هر چیز مراتب دارد
مثلا نام علی سجدهی واجب دارد
طاق ایوان طلای تو ندیدن هرگز
پای گلدسته ی تو هو نکشیدن هرگز
رطب شهر نجف مزه چشیدن دارد
زیر ایوان طلا نعره کشیدن دارد
مدتی هست تمایل به شهادت دارم
مثل میثم به سر دار ارادت دارم
على کاوند