شعر شهادت حضرت زهرا (س)

بانویی که خداست مُمتَحَنَش

بانویی که خداست مُمتَحَنَش
چل نفر خسته اند از زدنش

لگد دومی به پهلو خورد
آه از ضربه‌ی کمرشکنش

مقتل آورده است: مادر سوخت
عالم آتش گرفت از این سخنش

فاطمه بین شعله ، گیر افتاد
چنگ انداخت “در” به پیرهنش

بی پناه است جان‌پناه علی
میخ رفته به جنگ تن به تنش

غرق خون است باغ سبزِ نبی
له شده زیر چکمه ها چمنش

فاطمه زیر دست و پا..،کوشید
نام حیدر نیفتد از دهنش

وسط کوچه گوشواره شکست…
این بلا را که دیده ؟! جز حسنش

به عیادت نیامده اَحَدی
اُف به همسایه‌ها..،به مرد و زنش

خیره به خونِ بستر است حسین
کُشته ما را نگاهِ بی کفنش

دوره اش می کنند در گودال
تک و تنها..،به دور از وطنش

نوکِ مسمار می شود نیزه…
وای از وضعِ درهم بدنش

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا