شروع میشود این شعر تازه با زینب
مگر که گوشه چشمی کند به ما زینب
هزار فاطمه گفتم هزار تا زینب
سلام حضرت بانو سلام یا زینب
بغیر تو ز تمامی خلق دل کندیم
به چادر تو همیشه دخیل میبندیم
حیا به پاکی تو اقتدا مکرر داشت
علی به یمن تو در خانه اش دو کوثر داشت
خوشا بحال حسینی که چون تو خواهر داشت
و باتو فاطمه آیینه در برابر داشت
میاید از گل سجاده تو عطر خدا
فدای نافله هایت عقیله ی طه
اراده کرد خدا تا به عشق جان بدهد
به خاک سرد زمین نور آسمان بدهد
تورا نشان تمام پیمبران بدهد
که پیش صبر شما صبر امتحان بدهد
به آستان شما کوه سجده خواهد کرد
و هر مجاهد نستوه سجده خواهد کرد
تو آمدی و کس و کار من شدی بی بی
میان حادثه ها شیر زن شدی بی بی
شبیه مادر خود ممتحن شدی بی بی
کسای روی سر پنج تن شدی بی بی
همیشه ذکر لب اهل بیت نام شماست
منم غلام کسیکه خودش غلام شماست
ظهور عزت پروردگار خطبه تو
کلاس صبر کلاس وقار خطبه تو
قرار داده به هربی قرار خطبه تو
دمی شد از دودم ذوالفقار خطبه تو
کشانده ای تو به حیرت همه نظرهارا
زبان سرخ تو بر باد داده سرها را
پناه امت پیغمبر است چادرتان
زمان وحشت ما سنگر است چادرتان
یقین که فاتح صد خیبراست چادرتان
و سایبان وسط محشر است چادرتان
ندیده مردی دوران به مردی این زن
که رفته است به جنگ عقیده با دشمن
اگرچه رنج و بلا دید جا نزد اصلا
به راه عاشقی اش پشت پا نزد اصلا
به جز حسین کسی را صدا نرد اصلا
و دست رد به غم کربلا نزد اصلا
درست مثل علی در نبردها غوغاست
شجاعتش بخدا چون شجاعت زهراست
عقیله بود ولی در حصار غربت بود
هجوم درد به قلبش ورای طاقت بود
همیشه سهمیه اش از جهان مصیبت بود
دلش شکسته گودال بود و غارت بود
نرفته است ز یادش هجوم سر نیزه
سری که ذبح شد ازپشت و رفت بر نیزه
چقدر غصه ی بازار رفتنش را خورد
میان راه ز شمر و سنان لگدها خورد
شکست! زخم جدایی دلبرش را خورد
چنانکه شوهرش از دیدن رخش جا خورد
هنوز ظرف دلش را به سنگ میکوبند
دوباره پیش رویش طبل جنگ میکوبند
سید پوریا هاشمی