شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

داماد کربلا

عمه‌ها از حال رفتند از کفن پوشیدنش
شد حسن هنگام عمامه به سر پیچیدنش

اذن میدان را گرفت و خنده آمد بر لبش
چشم بد دور، ای عمو قربان آن خندیدنش

نوجوانی با کفن دارد به مقتل می‌رود
اشک هر بیننده‌ای جاری شود از دیدنش

قدسیان پشت سرش دست دعا برداشتند
عرشیان تکبیر می‌گویند از جنگیدنش

تازه داماد است و رویش را همه بوسیده‌اند
سنگ‌ها هستند حتی در صف بوسیدنش

بی زره وقت هجوم سنگ‌ها جسمش چه شد؟
کار سختی نیست با این وضعیت فهمیدنش

رفت جسم نیمه جانش زیر سم اسب‌ها
سخت‌تر شد اینچنین در خاک و خون غلتیدنش

کیست این کودک که می‌گویند مردان خدا
غبطه باید خورد بر جام بلا نوشیدنش؟

 آرش براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا