شعر شهادت امام سجاد (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)
سری که بر سر نیزه نشسته
جهان برای سری روی نیزه لَک میزد
و صبر آدمیان را خدا محک میزد
سری که بر سر نیزه نشسته بود اما
عروج حنجر آن پله تا فلک میزد
سری که برق نگاهش , کمان ابرویش
چه خوب تیر یقین را به قلب شک میزد
هجوم باد خزان وحشیانه, سلسه وار
خراش بر پر بی جان شاپرک میزد
درون چشم تری داشت موجی از سیلی
به زخم کهنه ی یک کاروان نمک میزد
نگاه حرزه ی ابلیس های بی غیرت
به جسم نازک حوریه ناخنک می زد
ولی چگونه بگویم شده است بی معجر
زنی که عصمت او طعنه به ملک می زد
زنی که با تن زخمی و روح زهراییش
به روی کرب و بلا طرحی از فدک میزد
کتک نخورد عقیله که دم به دم زینب
به چوب خطبه ی خود فتنه را کتک میزد
حسین محسنات