شعر ولادت امام زمان (عج)

شب برکات

شب قدر است و شب بارش خیر و برکات
آمده ماه جبینی که بُوَد جلوهء ذات
آمده تا که شود ساحل کشتیِ نجات
به قدم های پر از میمنت او صلوات

آمد و بر همهء خَلق سرآمد گردید
پسرِفاطمه هم نامِ محمد گردید

آمده آنکه بُوَد آینهء رویِ نبی
مثل او نیست درخشنده به عالم نَسَبی
خاندانم همه قربان چنین اُمّ و اَبی
(چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی)

آن شبِ قدر که از عرش تنزّل می کرد
به روی دامنِ پاکیزه زنی گل می کرد

جلوهء رَبّ جلیل آمده امشب به ظهور
آمد و سامره شد با قدمش وادی طور
چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور
قل هو الله احد ، چشم بَد از رویش دور

حُسن او از همهء نیک رُخان بُرده سَبَق
بر روی بازوی او نقش شده جاءَ الحَق

اشکِ شوقِ پدری می چکد از چشم ترش
می زند بوسه به رخسارهء هم چون قمرش
صدقه می دهد امشب به گدایانِ درش
کاشکی جانب ما نیز بیفتد نظرش

بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قفسی
دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی

مهر مهدیست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست
دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست
(به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست)
(آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست)

(هرکجا هست خدایا به سلامت دارش)
لایقم کن که شوم منتظرِ دیدارش

او بیاید همه جا امن و امان خواهد شد
این جهنّم کده گلزار جنان خواهد شد
او بیاید همهء عِلم بیان خواهد شد
(نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد)

عالم پیر جوان می شود ان شاء الله
حضرت نور عیان می شود ان شاء الله

کوکب دُرّی و رَخشنده تر از هر ماه است
گرچه مهدیست ولی هادیِ هر گمراه است
به خدا سینهء او مَخزنِ سِرّ الله است
از پریشانیِ دلسوختگان آگاه است

در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد
انتظارِ فرجش افضلِ اعمال بُوَد

بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است
گلی از باغچهء وَصل نچیدن سخت است
پی محبوب دویدن…نرسیدن سخت است
همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است

در جوانی ز غمِ دوری تو پیر شدیم
دیده بر راه نشستیم و زمینگیر شدیم

یک کبوتر وسطِ لانه صدایش می زد
مادرش پُشتِ درِ خانه صدایش می زد
بینِ آتش پَرِ پروانه صدایش می زد
از غم و طعنهء بیگانه صدایش می زد

صبر کن فاطمه یک روز کسی می آید
(مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید)

شب عید است ولی افضل اعمال ؛ حسین
ذکر روز و شب تو در همه احوال ؛ حسین
باز هم روضه بخوان…روضهء گودال…حسین
تنش از سُمّ سُتوران شده پامال حسین

بر دلش بود چو او زخمِ عمیقی زینب
آه برگرد! ، به مضطرّ حقیقی زینب

علی اصغر انصاریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا