شعر ولادت حضرت علی اكبر (ع)
شهزاده
دل از ما بُرد و او را حضرتِ دلبر تصوّر کن
جهان را اینچنین با جذبه ای دیگر تصوّر کن
صدایش زد علی(ع) تا چشم ِ دشمن کورتر باشد
دلِ اربابمان را خانۂ حیدر تصوّر کن
وجودِ این پدر-فرزند ممسوس خدا بوده ست
دو روح ِ پاک را در یک تن و پیکر تصوّر کن
سرِ شهزادۂ ما را به «تاجِ زر» نیازی نیست
به جای خاک؛ زیر هر دو پایش «زر» تصوّر کن
چه مجنونانه میزد شانه موهای جوانش را
از این تصویر؛ لیلا بودنِ مادر تصوّر کن
تداعی شد علی(ع) تا با غضب شمشیر را برداشت
عبایش را به دوش انداخت! پیغمبر(ص) تصوّر کن
برادر زاده شیرین است! پس با شوق بی پایان…
کنار عمه جان زینب(س) علی-اکبر(ع) تصوّر کن
¤
برای آخرین دیدار سمتِ خیمه راهی شد
همیشه روضه ها را اول از آخر تصوّر کن
فرود آمد به روی پیکرش بارانی از نیزه
گُلی را زیر پا افتاده و پرپر تصوّر کن!
مرضیه عاطفی