امشب که از شکوفهی باران لبالب است
امشب دلم به تاب و سرم گرمِ این تب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور است و مستی است و شبی عشق مشرب است
شامی که روشناییِ روز است امشب است
امشب شبِ ملیکهیِ دادار زینب است
این جلوه جلوههایِ شبی بی کرانه است
این جذبه جذبهیِ حرمی پُر نشانه است
این سجده سجده بر قدمی جاودانه است
این شعله شعلهی نفَسی عاشقانه است
از هر لبی که میشنوی این ترانه است
عالم محیط و نقطهی پرگار زینب است
چشمی گشود و چشمِ شقایق به خواب شد
نوری دَمید و قبلهی هر آفتاب شد
سِرّی رسید و معنی اُمُ الکِتاب شد
زیباترین دعایِ علی مستجاب شد
زهراست این که در دلِ گهواره قاب شد
امشب تمامِ گرمیِ بازار زینب است
بر عرشِ دستِ سبزِ نبی تا که جا گرفت
نورش زمین و هرچه زمان را فرا گرفت
حتی بهشت سُرمه از آن خاکِ پا گرفت
از عطرِ دامنش همه جا روشنا گرفت
آئینهای مقابلِ رویَش خدا گرفت
تصویرِ جلوههای خدا وار زینب است
این کیست اینکه سُجده کند عشق در برش
این کیست این که سینه دَرَد در برابرش
این کیست این که از جَلَواتِ مطهرش
عالم نبود غیرِ غباری به محضرش
فرموده از برکاتش برادرش
آئینه دارِ حیدر کرار زینب است
تا کوچهاش قبیلهی لیلا ادامه داشت
تا خانهاش گدایی عیسیٰ ادامه داشت
در چشمِ او طلالوء دریا ادامه داشت
در قامتش قیامتِ مولا ادامه داشت
زینب نبود حضرت زهرا ادامه داشت
خاتونِ خانه دارِ دو دلدار زینب است
سوگند بر شُکوهِ دلِ مرتضاییاش
سوگند بر تَقَدُسِ کربُبلاییاش
سوگند بر نمازِ شبِ کبریاییاش
بر ریشههایِ چادرِ سبزِ خداییاش
تا روزِ حشر کعبهی ایثار زینب است
سر چشمههای پُر تپشِ کوهسار از اوست
دریا از اوست جذبهیِ هر آبشار از اوست
تیغِ کلامِ حیدری اش آبدار از اوست
آری تمامِ هیمنهیِ ذوالفقار از اوست
تفسیرِ آیههای غم و انتظار از اوست
از کربلا بپرس علمدار زینب است
آن شانهی صبور صبوری زِ ما ربود
وان قامتِ غیور قیامت به پا نمود
یک شیر زن حماسهیِ عباس را سرود
با دستِ خویش بیرقِ کرببلا گشود
بر بالهایِ زخمیاش افسوس جا نبود
غم را بگو بیا که خریدار زینب است
پشتش شکست بسکه بر او آسمان گریست
حتیٰ به حال روز دلش بی امان گریست
آرام بین حلقهی نامحرمان گریست
از خندههای حرمله و ساربان گریست
بر گیسوان شعلهورِ کودکان گریست
شرحِ حدیثِ کوچه و بازار زینب است
حسن لطفی