شعر شهادت امام هادی (ع)

غم سنگین

اَشکو اِلیک از غم سنگین سینه ام
در حصر سامرایم و دور از مدینه ام

در شهر غربتم ، غم بسیار میکشم
مادر بیا که حسرت دیدار میکشم

مادر بیا که سوخت ازاین زهر جان من
انگار شعله میکشد از استخوان من

آنانکه شعله بر در کاشانه ات زدند
آنانکه با لگد به در خانه ات زدند

حالا مرا به رنج اسارت کشانده اند
بی احترام پای برهنه دوانده اند

نامحرمان به بیت شریفم قدم زدند
سجاده ی عبادت من را بهم زدند

بی حرمتی به ساحت عصمت نموده اند
درب سرای عیش به رویم گشوده اند

بزم شراب رفته ام و رنج برده ام
جامی گرفت روبرویم ، غصه خورده ام

بزم شراب گرچه به من سخت میگذشت
اما نداشت قاری قرآن و چوب ُ تشت

بزم شراب بود ولی خیزران نبود
ناموس اهل بیت به یک ریسمان نبود

بزم حرام بود ولی تشت زر نداشت
اینجا یزیدو لعل لب و چوب تر نداشت

من دیده ام بساط می و مجلس شراب
بر من چنین گذشت امان از دل رباب

 محمد جواد مطیع ها

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا