شعر وروديه محرم
قلوب من والاه
جان فدای عزای محترمش
چه شکوهیست در بساط غمش
قبره فی قلوب من والاه
آمدی روضه، آمدی حرمش
هرچه از دوست میرسد نیکوست
پس چه فرقی ست در زیاد و کمش؟!
دل اگر محرم حسین نشد
بی تعارف ز سینه میکَنمش
ای دمش گرم زنده کرد مرا
بعد هرروضه چای تازه دمش
دسته ها اینهمه علم دارند
کوری چشم منکر علمش
برده مارابه زیر دین،حسین
با همین لطف های پشت همش
ساربان هم به آرزوش رسید
همه مات اند مات این کرمش
اربعین ازنجف به کرب وبلا
پرفیض است درقدم قدمش
ای به قربان خادم عرب و
ای به قربان زائر عجمش
بهر حاجت همیشه زینبرا
به ابالفضل میدهم قسمش
علم افتاد با علمدارش
ماند تنها حسین و قد خمش
سید پوریا هاشمی