لطف فراوان
وسع کم داشته را لطف فراوان باید
از عطش سوخته را رحمت باران باید
تا به اوج کرم دست کریمان برسیم..
سیر در معرفت سوره ی انسان باید
حُر که دُر شد سر این حال خجالت شده است
محضر اهل نظر سر به گریبان باید
گل اگر میل به گلدان نکند میمیرد
سر سودا زده را شوق بیابان باید
لطف این طایفه به خون جگری وابستست
شانه تا که برسد زلف پریشان باید
مادری کن که به این مادریت محتاجم!
کودکی گم شد اگر گرمی دامان باید
گرچه ما لکه ی ننگیم و مضافیم همه
دور سجاده ی تو گرم طوافیم همه
انبیایی که کرامات مکرر دارند
چشم امید به یک جلوه ی کوثر دارد
آسمانی شده ها درتب و تاب اینند
کمی از خاک قدمهای تورا بردارند
تا بخواهی در این خانه کنیز آورده ایم
نذر تو قوم عجم هرچه که دختر دارند
فاطمه جلوه مولاست علی جلوه ی او
این دو آیینه به هم حسن برابر دارند
ذکر تسبیح تو هرلحظه بروی لب ماست
مست ها دائما انگیزه ی ساغر دارند
آیه با زیر عبا رفتن تو نازل شد
پنج تن با قدم فاطمه محور دارند
دل بدست تو سپردیم طلا پس دادی
بازهم بیشتر از حد گدا پس دادی
مینویسم سرخط یاعلی و یازهرا
قافیه ساختم از نام علی با زهرا
آسمان روی زمین و پدر خاک علی
حضرت کوثر ما مادر دریا زهرا
سپر محکم هر غصه پیغمبر علی
راحت جان علی جوشن مولا زهرا
حشر اسرا و قلم فاطر و زلزال علی
کهف یس نبأ و واقعه طه زهرا
نور الانوار علی مخزن الاسرار علی
سر مستور شده باطن و معنا زهرا
سیزده ساله گره بازکن خندق علی
آنکه نه ساله شده ام ابیها زهرا
پیش عالم همه جا عالمه باید باشد
هرکجا هست علی فاطمه باید باشد
شأن دستی که دخیل است به کوثر بالاست
چون که غوغای تو در وادی محشر بالاست
سوختن آب شدن بی کس و بی یار شدن
سختی عشق همینست رهش سربالاست
تا ز تو دور شدم گریه کنان برگشتم
حس وابستگی طفل به مادر بالاست
هرچه دارید به خانه به گدا میبخشید.
خب طبیعیست شلوغی دم این در بالاست
خطبه ی مسجد تو شهد تمام دین است
لطف زهراست فقط شیعه سرش گر بالاست
همه زندگی ات را به امامت دادی
از زمین خوردن تو پرچم حیدر بالاست
بروی شهپر جبرئیل فقط جای تو بود
شاهد بندگی تو ورم پای تو بود
طی شده فاطمیه روضه به پا هست هنوز
داغ تشییع تنت بر دل ما هست هنوز
علت خانه نشینی علی معلوم است
رد خون بر روی مسمار بجا هست هنور
بچه ها بعد تو از خواب و خوراک افتادند
بین یک شانه ز مویت دوسه تا هست هنوز
زینبت برد ز تو ارث زمین خوردن را
دختری منتظر کرب و بلا هست هنوز
میرسد نوبت آن لحظه که درروز دهم
بدن شاه به گودال رها هست هنوز
دور تا دور تنش پر شده از اهل زنا
اثر تیر جدا نیزه جدا هست هنوز
آتش خیمه همان آتش پشت در بود
سر بر نیزه همان زخم سر مادر بود.
سید پوریا هاشمی