شعر محرم و صفرشعر وروديه محرم
مشکیِ بزم عزا
عشق یعنی روضه های بی تَکَلّف بی ریا
کوله بار مشکلات و بیرق مشکل گشا
عشق یعنی قوریِ دَم کرده با ذکر “حسین”
چاییِ خوش رنگ , زیر مشکیِ بزم عزا
عشق , بشقابی ست که در آن غذای حضرتی ست
نوکری از آن تناول می کند با اشتها
با وجود اینکه پاسی از شبم در هیئت است
عشق یعنی آن نمازی که نخواهد شد قضا
عشق نوزادی ست که در روضه ها قد می کشد
عاقبت می ایستد بر فرش هیئت روی پا
عشق یعنی آن جوانِ سال های دور , که …
آمده امروز در هیئت … ولی با یک عصا
عشق یعنی زورِ بازویِ کسی زیر عَلَم
پهلوانِ هیئتی ها … خاکی و بی ادعا
عشق , بیماری ست که یک گوشه کِز کرده ولی …
در دلش امّیدها دارد که می گیرد شفا
عشق یعنی پایبندی به کسی … نه هر کسی
عشقِ ما عشق است , اما این کجا و آن کجا ؟!
عشق یعنی تکه ای از عرش , بر روی زمین
بارگاه حضرت معشوق , یعنی کربلا
رضا قاسمی