امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

وداع

گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است
هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است

بین طومارش زهیر و عابس و جون و حبیب..
حر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟

خیمه را تاریک کرد و خواست راحت‌تر رود
هر غریبه که میان آشناها مانده است

تا که از هم باز کرد انگشتها را، چشمهاش
چون بهشتی شد که مابین دو دنیا مانده است

خار می‌چیند چرا هی از زمین این وقت شب؟!
در پریشانی بریر از کار آقا مانده است

فکر پای دخترش بود و فرار و خارها..
آن زمان که از هجوم شمرها وا مانده است

امشب از شرم لب اطفال، عباس آب شد
شرمگین از شرم او عمری‌ست دریا مانده است

با وجود وعده دادن های شمر بی وجود
مثل کوهی پشت مشک‌ خیمه سقا مانده است

خواهرش با گریه سمت خیمه‌اش راهی شده
آخرین توصیه‌ی اُم‌ابیها مانده است..

بین خیمه زیر لب «یا دهر..» می‌خواند حسین
گوئیا دیده‌ست عریان بین صحرا مانده است

دست پشت دست میکوبد برای لحظه‌ای
..که عقیله دستِ‌تنها عصرِ فردا مانده است

دور او جمعند امشب جان نثارانش ولی
آه از آن ساعت که در‌ گودال تنها مانده است

گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا