لبخند زدی ، اشک علی را نگران کرد
تابوت ، امیدِ همه را فاتحه خوان کرد
لبخندِ تو آن روز پس از دیدنِ تابوت
گُل بود که رویید ولی زود خزان کرد
اصلأ تو بگو فاطمه جان می شود آیا
دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد ؟
مثلِ تو کمانی شده ام پشتِ مرا خَم –
مرحب نتوانست ولی زخمِ زبان کرد…
سنگینیِ خیبر نه … ولی قامتِ من را
بی وزنیِ تابــوتِ تو مانندِ کمــان کرد
زخمی که غمِ حمزه به قلبِ نبی انداخت
تابـــوتِ تو با قلبِ علــی بدتر از آن کرد
بعد از تو علی سنگِ ملامت هم اگر خورد
بــاران شد و با آیِنه ی چـــاه بیــان کرد
ابراهیم زمانی