ستاره بود که راهی آسمان شده بود
عزیز نجمه در آن بزم جانفشان شده بود
عروس قافله مبهوت از شتابش بود
زمان رفتن داماد کاروان شده بود
چقدر شکل نبردش شبیه استاد است
علی اکبر و عباس توامان شده بود
نقاب چهرهاش افتاد، ضجه زد دشمن
خبر رسید به فتنه؛ حسن جوان شده بود
اشاره کرد به ازرق؛ نبرد شد خندق
شبیه حیدر کرار پهلوان شده بود
حریف او چو نبودند دوره اش کردند
دلاوریش بر آن کافران گران شده بود
مگر نه اینکه به داماد نقل میپاشند
ولی به قامت او سنگها روان شده بود
چقدر نیزه به پهلوش رفت و آمد کرد
شبیه فاطمه انگار امتحان شده بود
به آن نبرد اگر چه دوان دوان میرفت
ولی به خیمه عروجش کشان کشان شده بود
سید محمد حسین حسینی