شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

در راه جنون

در راه جنون تو کسی دل نگران نیست
در بند زمین نیست و در بند زمان نیست
جز دیده وابروی تو رنگین وکمان نیست
بی نام تو در مأذنه ها نور اذان نیست

شکوه چشم تو

حماسه فکر می کنم به ذوالفقار می رسم
من از شکوه چشم تو به اقتدار می رسم

به با نگاه کشتنت، به مرده زنده کردنت
به فلسفه، به معجزه ، به اختیار می رسم

عشق ازلی

«حق روز ازل کل نعم را به دلم داد»
بر روی سرم سایه عشق علی افتاد
از لطف خدا شد دل تنگم علی آباد
هر ذره ای از جان و تن من شده فریاد

جام تولا

خوشا آن دل که شیدای علی شد
ز جان مستِ تولّای علی شد

خوشا آنکه به صوتِ عاشقانه
اذان گویِ مُصلّای علی شد

محب آل علیم

به بندگی نرسد بنده ای به پای علی
قلم چه عاجز ولال است در ثنای علی

محب آل علیم خوشم که اثباتِ
حلال زادگی من بود به پای علی

درّ نجف

چشم عاشق را ز احسان غرقه ی خونش کنید
لاابالی بود اگر از لطف مجنونش کنید

جسم خاکی ام اگر خاک قدوم او نشد
روز و شب لعنت کنیدش تا که ملعونش کنید

لذّت مناجات

اصلِ لذّت از مناجاتِ سحرهایم علیست
برترین مضمونِ احیا مدح مولایم علیست

بهترین سوگندِ پیغمبر به درگاه خدا
هر سحر، نامِ شَهَنشاهِ دو دنیایم علیست

سنگ محک

هر که از سفره یِ ایمان تو شک بردارد
بِروَد حاصل خود را ز دَرَک بردارد

آسمانِ سرِ ما سایه یِ اولاد علی ست
پس محال است که این سقف ترک بردارد

گدایان توایم

ما نمک پرورده ها مدیون احسان توایم
حال ما خوب است شبهایی که مهمان تو ایم

بوی رحمت می رسد از سفره های ماه عشق
ما به امید عطای تو سر خوان تو ایم

عشق

دیوانگی در عشق اصلا دلبخواهی نیست
پس در حقیقت های عالم اشتباهی نیست

از پیچ و تاب گیسوانت خوب فهمیدم
غیر از مسیر مستقیمت هیچ راهی نیست

به او دادند کشتی را که در آن ناخدا باشد
در این دنیای خاکی او تجلی خدا باشد

خدا بود و نبی بود و بنا شد حضرت خاتم
نه در روی زمین بلکه امیر ماسوا باشد

پهلوان عالم

چنین میبیند آنکه در نجف اهل نظر باشد
طلا چسبانده خود را زیر ایوانش که زر باشد

علی باحق و حق با او، ولَیْسَ الهادی الاهو
علی حق حق علی هو هو، از این ها بیشتر باشد!؟

دکمه بازگشت به بالا